برخي اشتباهاتي كه در ادامه مي خوانيم آنقدر وسوسه كنندهاند كه همهي ما در نقطه اي در دام آنها افتاده ايم. اما نوابغ و افراد باهوش تنها يك بار مرتكب چنين خطايي ميشوند و از يك سوراخ دو بار گزيده نمي شوند:
برخي افراد آن قدر كاريزماتيك و با اعتماد به نفس به نظر مي رسند كه دنبال كردن گفته هايشان وسوسه كننده است. آنها بيوقفه از ميزان موفقيت كار و كسب خود ميگويند، اينكه چقدر مورد علاقه ديگرانند، با چه كساني آشنا هستند و اينكه تا چه اندازه ميتوانند فرصتهاي گوناگون را پيش روي شما قرار دهند. اما خوش خيالي و عدم ارزيابي عواقب خوشايندي به دنبال نخواهد نداشت. آدمهاي باهوش پيش از آنكه خود را در چيزي دخيل كنند سؤالات جدي ميپرسند چرا كه ميدانند شايد هيچ كس، از جمله خود آنها، به آن خوبي كه به نظر ميرسد نيست.
آلبرت اينشتين يك بار گفته است كه حماقت و ديوانگي يعني انجام دوباره و دوبارهي يك كار و انتظار نتيجهي متفاوت داشتن. اين ديدگاه هشداري براي كساني است كه مصمماند دو به علاوهي دو سرانجام مساوي با پنج ميشود. اما يك بار تجربه ناكامي براي آدمهاي باهوش كافي است و آنها به روشي متفاوت عمل ميكنند.
۳. ناتواني در به تأخير انداختن لذتها
ما در عصر ديجيتاليسم زندگي ميكنيم، زمانه اي كه كتابهاي جديد و نشريات و اخبار داغ بيمعطلي روي گجت ها و ابزارهاي الكترونيك و هوشمندمان ظاهر ميشوند. اخبار در كسري از ثانيه هزاران كيلومتر را طي ميكنند تا دست به ما ميرسد و تقريبا هر چيزي ميتواند ظرف مدت يك روز پشت درب خانهمان تحويل شود. اما افراد باهوش ميدانند كه پاداش، در گرو كار سخت است و لذت بدون مقدمه حاصل نميشود. وانگهي آنها از اين دانايي در راستاي انگيزش خود خودشان در تمام گامهاي مسير دشوار رسيدن به موفقيت استفاده ميكنند؛ چرا كه از نااميدي رضايت دادن به چيزي كمتر از آنچه ميتوانند باشند، خبر دارند.
۴. حساب دخل و خرج را نداشتن
شما نميتوانيد آزادي مالي را تجربه كنيد مگر اينكه مبتني بر محدوديتهاي بودجه اي عمل كنيد. تعهد به بودجه و چارچوب دخل و خرج در مسائل شخصي و مسائل كاري ما را وا مي دارد بين خواسته و نيازمان انتخابهاي حسابشده داشته باشيم.
حساب دخلوخرج داشتن به زندگي نظم ميدهد و نظم اساس كار سريع، دقيق و باكيفيت است.
۵. گم كردن چشمانداز كلي
گاهي ما آنقدر خود را مشغول امورات جاري ميكنيم كه چشم انداز كلي از تيررسمان خارج ميشود. اما آدمهاي باهوش با وزن دهي به اولويت هاي روزانه خود بر اساس يك هدف دقيق، اين شرايط را تحت كنترل ميگيرند. اين بدان معنا نيست كه آنها كارهاي در مقياس كوچك را ناديده بگيرند، بلكه آنها از نظم و چشمانداز لازم براي اصلاح مسير در صورت ضرورت برخوردار هستند. زندگي شمايي چشم اندازگونه است و زماني كه فرد از اين چشم انداز صرف نظر كند، همه چيز دچار اشكال خواهد شد.
۶. انجام ندادن تكاليف
همه ما گاهي راه ميانبر را انتخاب كردهايم. اين ميانبر ميتواند به سادگي كپي كردن تكاليف درسي از روي دست دوستمان بوده باشد، و يا ورود بدن آمادگي به يك جلسهي مهم. آدمهاي باهوش اما متوجه هستند كه هرچند گاهي بخت يارشان است اما در پيش گرفتن چنين رويكردي آنها را از دستيابي به ظرفيت كامل خود بازميدارد. آنها بي گدار به آب نمي زنند و درك مي كنند كه جايگزيني براي سخت كوشي وجود ندارد. آنها ميدانند اگر تكاليف خود را انجام ندهند هرگز چيزي ياد نميگيرند و كار و كسب شان نيز به باد خواهد رفت.
۷. نقاب به چهره زدن
سعي بر اينكه كسي باشيم كه ديگران از ما ميخواهند وسوسهكننده است. اما هيچ يك از ما از آدمهاي غيراصيل و تقلبي خوشمان نمي آيد. سعي براي تبديل شدن به كسي كه نيستيد عاقبت خوشي ندارد. آدمهاي باهوش هم گاهي در دام نقش بازي مي افتند ام به محض اينكه براي اولين بار به خاطر تصنعي بودن، فراموش كردن متن اجراي نمايش يا خارج شدن از نقششان، با كارت قرمز ديگران مواجه ميشوند متوجه اين موضوع خواهند شد. واقعيت اينجاست كه دست ما زود براي ديگران رو خواهد شد، پس نقش بازي عملا بي فايده است. چرا كه ما اگر دست از نقش بازي كردن برنداريم بزودي خواهيم فهميد كه رابطههايي كه خراب كردهاند، شغلهايي كه از دست دادهاند و فرصتهايي كه سوزاندهاند به اين خاطر بوده كه خواستهاند آدمي باشند كه نيستند. اما افراد هوشمند ميدانند كه شادي و موفقيت مستلزم اصالت وجودي و پذيرش آن است.
۸. تلاش براي راضي نگهداشتن همه
گمان ميكنم كه همه ما در مقاطعي مرتكب چنين اشتباهي شده باشيم. اما انسانهاي باهوش خيلي سريع مي فهمند كه راضي كردن همه امكان پذير نيست و تلاش براي راضي كردن همه در آخر هيچ كس را راضي نخواهد كرد. آدمهاي باهوش ميدانند براي مؤثر بودن بايد شهامت انجام انتخابهايي را در خودمان پرورش دهيم كه از نظرمان درست هستند و البته ممكن است رضايت همه را به دنبال نداشته باشند.
۹. نقش قرباني را بازي كردن
گزارشهاي خبري و شبكههاي اجتماعي ما پر از داستان آدمهايي است كه ميخواهند با بازي كردن در نقش قرباني اهدافشان را پيش ببرند. نگاهي به شبكه هاي اجتماعي و انسانهايي كه بي دليل شهرتي براي خود دست و پيدا كرده اند، اين مورد را تاييد خواهيد كرد. شايد آدمهاي باهوش شايد گهگدار در اين نقش ظاهر شوند. اما به سرعت در مي يابند كه اين اقدام فريبكارانه و تمام منافع حاصل از آن به مجرد آنكه ديگران از آن بو ببرند نقش بر آب خواهد شد. نكته اي ظريف در اين استراتژي وجود دارد كه البته تنها افراد باهوش آن را ميفهمند: براي ايفاي نقش قرباني بايد از قدرت خود چشم بپوشيد، موهبتي كه قيمت ندارد.
۱۰. تلاش براي تغيير دادن ديگران
تنها مسير تغيير از راه اشتياق و توانايي خود فرد براي تغيير عبور ميكند. هرچند كه تلاش براي تغيير آدمي كه نميخواهد تغيير كند وسوسهانگيز است.
بعضي از ما حتي به دنبال يافتن آدمهاي مساله داري هستيم تا به خيال خود مشكلات آنها را اصلاح كنيم. آدمهاي باهوش ممكن است اين اشتباه را يك بار مرتكب شوند اما پس از آن ميفهمند قادر به تغيير هيچ كس نيستند، جز خودشان. در عوض آنها زندگي خود را حول محور انسان هاي اصيل و مثبت نگر ميسازند و ميكوشند از آدمهاي مساله دار و كساني كه موجب افول شان مي شود دوري كنند.
سخن پاياني:
موفقيت انسان هاي با هوش هيجاني بالا، مرهون آن است كه هيچگاه دست از يادگيري نمي كشند. آنها از اشتباهات خود درس مي گيرند، آنها از موفقيتهايشان مي آموزند و آنها همواره خود را در جهت تعالي تغيير مي دهند.
برخي اشتباهاتي كه در ادامه مي خوانيم آنقدر وسوسه كنندهاند كه همهي ما در نقطه اي در دام آنها افتاده ايم. اما نوابغ و افراد باهوش تنها يك بار مرتكب چنين خطايي ميشوند و از يك سوراخ دو بار گزيده نمي شوند:
برخي افراد آن قدر كاريزماتيك و با اعتماد به نفس به نظر مي رسند كه دنبال كردن گفته هايشان وسوسه كننده است. آنها بيوقفه از ميزان موفقيت كار و كسب خود ميگويند، اينكه چقدر مورد علاقه ديگرانند، با چه كساني آشنا هستند و اينكه تا چه اندازه ميتوانند فرصتهاي گوناگون را پيش روي شما قرار دهند. اما خوش خيالي و عدم ارزيابي عواقب خوشايندي به دنبال نخواهد نداشت. آدمهاي باهوش پيش از آنكه خود را در چيزي دخيل كنند سؤالات جدي ميپرسند چرا كه ميدانند شايد هيچ كس، از جمله خود آنها، به آن خوبي كه به نظر ميرسد نيست.
آلبرت اينشتين يك بار گفته است كه حماقت و ديوانگي يعني انجام دوباره و دوبارهي يك كار و انتظار نتيجهي متفاوت داشتن. اين ديدگاه هشداري براي كساني است كه مصمماند دو به علاوهي دو سرانجام مساوي با پنج ميشود. اما يك بار تجربه ناكامي براي آدمهاي باهوش كافي است و آنها به روشي متفاوت عمل ميكنند.
۳. ناتواني در به تأخير انداختن لذتها
ما در عصر ديجيتاليسم زندگي ميكنيم، زمانه اي كه كتابهاي جديد و نشريات و اخبار داغ بيمعطلي روي گجت ها و ابزارهاي الكترونيك و هوشمندمان ظاهر ميشوند. اخبار در كسري از ثانيه هزاران كيلومتر را طي ميكنند تا دست به ما ميرسد و تقريبا هر چيزي ميتواند ظرف مدت يك روز پشت درب خانهمان تحويل شود. اما افراد باهوش ميدانند كه پاداش، در گرو كار سخت است و لذت بدون مقدمه حاصل نميشود. وانگهي آنها از اين دانايي در راستاي انگيزش خود خودشان در تمام گامهاي مسير دشوار رسيدن به موفقيت استفاده ميكنند؛ چرا كه از نااميدي رضايت دادن به چيزي كمتر از آنچه ميتوانند باشند، خبر دارند.
۴. حساب دخل و خرج را نداشتن
شما نميتوانيد آزادي مالي را تجربه كنيد مگر اينكه مبتني بر محدوديتهاي بودجه اي عمل كنيد. تعهد به بودجه و چارچوب دخل و خرج در مسائل شخصي و مسائل كاري ما را وا مي دارد بين خواسته و نيازمان انتخابهاي حسابشده داشته باشيم.
حساب دخلوخرج داشتن به زندگي نظم ميدهد و نظم اساس كار سريع، دقيق و باكيفيت است.
۵. گم كردن چشمانداز كلي
گاهي ما آنقدر خود را مشغول امورات جاري ميكنيم كه چشم انداز كلي از تيررسمان خارج ميشود. اما آدمهاي باهوش با وزن دهي به اولويت هاي روزانه خود بر اساس يك هدف دقيق، اين شرايط را تحت كنترل ميگيرند. اين بدان معنا نيست كه آنها كارهاي در مقياس كوچك را ناديده بگيرند، بلكه آنها از نظم و چشمانداز لازم براي اصلاح مسير در صورت ضرورت برخوردار هستند. زندگي شمايي چشم اندازگونه است و زماني كه فرد از اين چشم انداز صرف نظر كند، همه چيز دچار اشكال خواهد شد.
۶. انجام ندادن تكاليف
همه ما گاهي راه ميانبر را انتخاب كردهايم. اين ميانبر ميتواند به سادگي كپي كردن تكاليف درسي از روي دست دوستمان بوده باشد، و يا ورود بدن آمادگي به يك جلسهي مهم. آدمهاي باهوش اما متوجه هستند كه هرچند گاهي بخت يارشان است اما در پيش گرفتن چنين رويكردي آنها را از دستيابي به ظرفيت كامل خود بازميدارد. آنها بي گدار به آب نمي زنند و درك مي كنند كه جايگزيني براي سخت كوشي وجود ندارد. آنها ميدانند اگر تكاليف خود را انجام ندهند هرگز چيزي ياد نميگيرند و كار و كسب شان نيز به باد خواهد رفت.
۷. نقاب به چهره زدن
سعي بر اينكه كسي باشيم كه ديگران از ما ميخواهند وسوسهكننده است. اما هيچ يك از ما از آدمهاي غيراصيل و تقلبي خوشمان نمي آيد. سعي براي تبديل شدن به كسي كه نيستيد عاقبت خوشي ندارد. آدمهاي باهوش هم گاهي در دام نقش بازي مي افتند ام به محض اينكه براي اولين بار به خاطر تصنعي بودن، فراموش كردن متن اجراي نمايش يا خارج شدن از نقششان، با كارت قرمز ديگران مواجه ميشوند متوجه اين موضوع خواهند شد. واقعيت اينجاست كه دست ما زود براي ديگران رو خواهد شد، پس نقش بازي عملا بي فايده است. چرا كه ما اگر دست از نقش بازي كردن برنداريم بزودي خواهيم فهميد كه رابطههايي كه خراب كردهاند، شغلهايي كه از دست دادهاند و فرصتهايي كه سوزاندهاند به اين خاطر بوده كه خواستهاند آدمي باشند كه نيستند. اما افراد هوشمند ميدانند كه شادي و موفقيت مستلزم اصالت وجودي و پذيرش آن است.
۸. تلاش براي راضي نگهداشتن همه
گمان ميكنم كه همه ما در مقاطعي مرتكب چنين اشتباهي شده باشيم. اما انسانهاي باهوش خيلي سريع مي فهمند كه راضي كردن همه امكان پذير نيست و تلاش براي راضي كردن همه در آخر هيچ كس را راضي نخواهد كرد. آدمهاي باهوش ميدانند براي مؤثر بودن بايد شهامت انجام انتخابهايي را در خودمان پرورش دهيم كه از نظرمان درست هستند و البته ممكن است رضايت همه را به دنبال نداشته باشند.
۹. نقش قرباني را بازي كردن
گزارشهاي خبري و شبكههاي اجتماعي ما پر از داستان آدمهايي است كه ميخواهند با بازي كردن در نقش قرباني اهدافشان را پيش ببرند. نگاهي به شبكه هاي اجتماعي و انسانهايي كه بي دليل شهرتي براي خود دست و پيدا كرده اند، اين مورد را تاييد خواهيد كرد. شايد آدمهاي باهوش شايد گهگدار در اين نقش ظاهر شوند. اما به سرعت در مي يابند كه اين اقدام فريبكارانه و تمام منافع حاصل از آن به مجرد آنكه ديگران از آن بو ببرند نقش بر آب خواهد شد. نكته اي ظريف در اين استراتژي وجود دارد كه البته تنها افراد باهوش آن را ميفهمند: براي ايفاي نقش قرباني بايد از قدرت خود چشم بپوشيد، موهبتي كه قيمت ندارد.
۱۰. تلاش براي تغيير دادن ديگران
تنها مسير تغيير از راه اشتياق و توانايي خود فرد براي تغيير عبور ميكند. هرچند كه تلاش براي تغيير آدمي كه نميخواهد تغيير كند وسوسهانگيز است.
بعضي از ما حتي به دنبال يافتن آدمهاي مساله داري هستيم تا به خيال خود مشكلات آنها را اصلاح كنيم. آدمهاي باهوش ممكن است اين اشتباه را يك بار مرتكب شوند اما پس از آن ميفهمند قادر به تغيير هيچ كس نيستند، جز خودشان. در عوض آنها زندگي خود را حول محور انسان هاي اصيل و مثبت نگر ميسازند و ميكوشند از آدمهاي مساله دار و كساني كه موجب افول شان مي شود دوري كنند.
سخن پاياني:
موفقيت انسان هاي با هوش هيجاني بالا، مرهون آن است كه هيچگاه دست از يادگيري نمي كشند. آنها از اشتباهات خود درس مي گيرند، آنها از موفقيتهايشان مي آموزند و آنها همواره خود را در جهت تعالي تغيير مي دهند.